2008-01-02

خانه جدید 

مدتی است خانه عوض کرده ام خواستید سری بزنید، قدمتان سر چشم.

خانه جدید

برف 

بعد از هوای سرد، برف حسابی شروع شده و حسابی همه جا سفید است.
خدا کند بتواند دلها را هم سفید کند.
دیشب شب یلدا، دور هم جمع شدیم تا تولد 73 سالگی مادربزرگ را جشن بگیریم. برای جشن متعجب شده بود و رفت در حس سالهای دور، عروسیش هم در همین شب بوده، خاطرات او را برد تا آنروزها که در حیاط خانه پدری برای خودش کودکی می کرده . ..
انشالله سالهای سال بماند.

قربانگاه 

عید از خود بریدن مبارک

برای برنامه دیروز خیلی ها کمک کردند، بی دریغ؛ و خدا را شکر برنامه خوبی از کار درامد.
دیروز صفا و خلوص بچه ها کلی به من انرژی داد.
انشالله خداوند به همگیمان برکت بدهد.
-----

دلم می خواست اینجا به اسم نبود
گمم.
پر از درد.
دنبال عرفات بودم.
کاش امروز به مذبح می رفتم.
دنبال نشانم، دیروز نزدیک به هزاران نشانه زمزمه می کردند.
با وجود انها من هنوز!
دیروز خواب دیدم، امروز بدنبال پدری که مرا با خود به مذبح ببرد.
اما! گویا مدتی است از قربانی شدنم می گذرد.
بی آنکه قوچی همراهیم کند. گویا من همان قوچم، اما این بار از زمین.
این بار چاقو بر گلویم نمی برد. اما نه انکه هیچ نکند.
بر هر رفتی جراحتی و التیامی و باز روز از نو.
که ایجا درد همدم هر روزه من است.
روزها تلخند و ثانیه ها شیرین و من هنوز پر از دردم.
.فردا نزدیک است و من هنوز در امروزم متلاطم.
نباء عظیم خواهد شد.
و تا آن روز بنا بر سنت من هنوز پر ازدرد باقی خواهم ماند.

ای منتهای آرزو . . .

دعای عرفه در ارشاد 


به یاد قیصر امین پور 

برنامه خوبی بود که توسط انجمن اسلامی دانشکده حقوق برگزار شد و سید محمد خاتمی هم در سخنان کوتاهی از عشق و حماسه گفت .
جمعیت هم بسیار بیشتر از ظرفیت سالن بود.


















تکبیر 

وقتی در آغاز حمله، شما داشتید الله اکبر می گفتید تمام کوهها داشتند با شما تکبیر می گفتند! ما فکر کردیم که تمام کوهها از نیروهای شما پر شده، این بود که آمدیم و تسلیم شدیم! +

سپاس 

... و عفَّ و کتم َ و مات، مات . . .
خواستم، کوشش کردم، نشد...
دو سال و نیم گذشت از خود به خدا شکوایه بردن.
چله ای بگذشت از بی خویشتن شدن خویش.
درد را پایانی نیست که لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَد
و هر روز آغازی است برای شدن.
سپاس از هر چه روامیداری که سخت ناسپاسم.

سبحان ال 

سبحان الله:
هر چه می شناختم ،نبود،و هر چه بود،نشناختم!
امروز من آن شناخت پنداشته را،به آب انداختم.
هر چه به من بود،آن من بودم.امروز گرفتم که نبودم


سبحان الله:
این چه بتر روزی است؟
ترسم که مرا از تو جز حسرت نه روزی است!
خفته و رفتن به دل می سگالم،
زهر می خورم و از درد می نالم،
نه چنان که می پندارم . . . ،
می لرزم از آن که نه ارزم،
و از آنم که سزم، جاوید نیاویزم، پس چه سازم؟
جز آنکه می سوزم،
تا از این افتادگی بر خیزم.


بیشتر بدانیم

آیت الله طالقانی
دکتر علی شریعتی
مصطفی چمران
امام موسی صدر


آن مرد می رود؛ آن مرد آهسته می رود؛
آن مرد در باران می رود؛

اما یاد آن مرد خواهد ماند

عکسهای سادگارس


لینکدونی


آرشیو

تماس با ابوذر

برای اگاه شدن از مطالب این وبلاگ ادرس خود را ثبت نمایید
powered by Bloglet



خوش آمديد